پایان هر نقطه سرآغاز خط دیگری است.
ابتدای
ورودم به کنگره احساس میکردم که نیاز به آموزش ندارم و من آمدم تا مسافرم
رها بشود. مرتب با خود فکر میکردم خطا از جانب مسافرم بوده پس چرا باید من
سیدی بنویسم و وقت بگذارم؟ که این حس از منیت بالای من نشأت میگرفت. غافل
از اینکه تخریب در صور پنهان من بهمراتب بالاتر از مسافرم بود چراکه
بهواسطه داشتن پدری مصرفکننده تمام عمر سی و چندسالهام را در تاریکی
سپری
کرده بودم.
بنابراین شروع کردم به نوشتن سیدیها و گرفتن آموزش.
حال جالب آنجا بود در طول سفر هر زمان که حال خوبی نداشتم و در حال مقابله
با نیروهای شیطانی و دوری از ضد ارزشها بودم با نوشتن سیدی هفته و
سیدیهای مشخصشده از سوی راهنمای عزیزم بسیاری از سؤالاتم پاسخ داده
میشد و در
پایان سیدیها باحالی خوش و انرژی مضاعف دفترم را میبستم.
درباره این سایت